سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 چی شد که اسمم در اومد ؟ - عمره دانشجویی86

چی شد که اسمم در اومد ؟

پنج شنبه 86 اسفند 2 ساعت 2:34 عصر

بسم الله

تقریبا یکسال پیش بود .
با بچه های دانشگاه یک گروه شده بودیم و اسم نوشته بودیم برای کربلا
سی اسفند یعنی اول صفر حرکتمون بود .
قرار بود با بچه ها از دانشگاه ازانس بگیریم و بریم ترمینال
داشتم با دوستام خدافظی میکردم که چشمم خورد به اطلاعیه عمره دانشجویی و حساب کردم تا من برگردم مهلت ثبت نام تموم شده .
توی ان گیر و دار خدافظی و حلالیت خواستن ، سریع رفتم فرم ثبت نام را پر کردم و گفتم خدا رو چه دیدی ؟!

کربلا بودیم .
عصر رفتیم زیارت دوره . کف العباس و زینبیه و خیمه گاه
یه پسر بچه دستفروش توی راه داشت شمع می فروخت .چون اکثر شب ها برق ها میرفت
ولی ما که در هتل ها اسکان داشتیم از لطف برق اضطراری ، شمع مصرفی برامون نداشت
ولی نمیدونم چرا یه بسته خریدم .


طبق معمول هر شب ، کاروانمون راس ساعت 21:30 توی بین الحرمین برنامه مداحی داشت .
زیر اندازها را انداختند و کم کم اعضای کاروان می امدند.
بین الحرمین خیلی شلوغ تر از شبهای پیش بود .
وقتی علتش رو پرسیدیم گفتند :

به روایتی هفتم صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است .
بیشتر عرب ها به این روایت عمل میکنند و ما ایرانی ها 28 صفر .
یاد بقیع افتادم که دو سال پیش زائرش بودم . یاد غربتش و تاریکیش
حالا شب شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ، کربلا بودم . کنار برادر بزرگوارشان
یاد شمع هایی که عصر خریده بودم افتادم .
 

یه بسته شش تایی بود .
سریع رفتم اوردم و توی بین الحرمین همون جایی که کاروان نشسته بود روشنشون کردم .
به چه نیتی ؟ نمی دونم !!!
اصلا نیتی نداشتم . فقط می خواستم ان شب این شمع ها را روشن کنم. به یاد بقیع

هنوز حرف مداحمون که وسط روضه هاش گفت :" امام مجتبی ببین بچه ها اینجا تو بین الحرمین برای تو شمع روشن کردند .ما را به مدینه ات برسان " یادم است

12 اسفند بود فکر کنم.
اولین روزی که بعد از برگشت از سفر رفتم دانشگاه .
از قرعه کشی عمره خبر نداشتم ، چون هنوز تو حال و هوای کربلا بودم
بعد از اذان بود و من کلاس داشتم .
یکی از دوستام با خوشحالی امد و گفت : اسمت برای عمره دانشجویی در امد. الان قرعه کشی بود
گفتم : برو بابا ، راضیه شوخی نکن
گفت : همین الان در نمازخانه قرعه کشی بود و اسمت سومین نفر در آمد .
باورم نمیشد تا وقتی روی تابلو اسامی کسانی که اسمشان در آمده بود را زدند .
یعنی واقعا ؟

نه ؟
من !!!
مامان یکی از دوستام که در سفر کربلا همراهمان بود ، بهم گفت :
ان شمع روشن کردنت در بین الحرمین کار خودش رو کرد.
اینطوری بود که ما برای بار دوم دعوت شدیم ، دعوت شدیم به سرزمین نور .
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام 


نوشته شده توسط : دانشجو

نظرات ديگران [ نظر]